فرشته زندگی ما

حلمای معصوم من

  حلمای مامان، 4 روز بعد از به دنیا اومدنت فهمیدیم که زردی داری. بردیمت بیمارستان، اونجا بستریت کردن. مامان گلم، من 4 شبانه روز بالای سرت اشک میریختم. تو رو گذاشته بودن توی دستگاه، لختت کرده بودن و چشمات رو با یه چشم بند بسته بودن. واااای اگه بدونی اون چند روز چی کشیدم؟ بابایی هم 4 روز تمام توی سالن انتظار بیمارستان بود و هر وقت تو میخوابیدی من میرفتم پیشش و کلی گریه میکردم. اینقدر ازت خون گرفته بودن و بهت سرم زده بودن که تمام دست و پاهات کبود بود. الهی مامانت برات بمیره. خدا رو شکر بعد از 4 روز مرخص شدی و رفتیم خونه ی مامانی. بابا یاسر و بابابزرگت برات گوسفند نذر کرده بودن که همون روز گوسفندا رو قربونی کردیم برای سلامتیت. ...
30 ارديبهشت 1390

معرفی حلماسادات

حلماسادات حاصل عشق ما متولد 18/3/1389 هدفم از ایجاد این وبلاگ شریک کردن بقیه در خوشبختی خانواده کوچکمان است. برای شروع عکسهای حلما جونو میزارم. فقط از الان بگم دختر من قصد ازدواج نداره... ...
30 ارديبهشت 1390
1